اتفاقات...

یه توپ خیلی خوب و بلند از اون سر زمین برام سانتر شد. هیچکس هم مزاحمم نبود. من بودم و دروازه و دروازه بان. بلند شدم و سرم رو میزون کردم و با پیشونی محکم به خط استوای توپ کوبیدم و اومدم پایین. توپ قشنگ رفت سمت دروازه و دروازه بان تکون نخورد...

گاهی توی زندگی فکر می کنی همه چیز سر جای خودشه و قراره کلی اتفاقای خوب بیفته و خودت رو هم آماده کردی و کلی هم نقشه کشیدی و البته هم از روی منطق و فکر عمل کردی.

یه پاس گوشه ی زمین بهم رسید. یه مدافع جلوم بود. معمولاً پاس میدم اینجور مواقع. تصمیم گرفتم به سرعت دریبلش بزنم. توپ رو به صورت کشویی ازش رد کردم و زاویه باز شد. با نوک پای راست محکم به سمت دروازه کوبیدم توپ رو. بازم دروازه بان حرکت خاصی نکرد و فقط دستش رو دراز کرد...

وقتی احساس می کنی همه چیز سر جای خودشه یه دفعه یه اتفاق خیلی معمولی همه ی محاسباتت رو بهم میزنه. مثل دو تا توپی که خورد به تیر دروازه و یکیش تو برگشت شد ضد حمله و گل خوردیم.

نظرات 3 + ارسال نظر
مهرگان چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ب.ظ

این ینی اعتقاد به شانس! چیزی که من بهش اعتقاد ندارم! در حد آقوی هم ساده!!!

(لابد بازم نفهمیدم چی نوشتی و منظورت چیه!....)

منظورم اعتقاد به شانس نبود

منیر جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:12 ب.ظ http://dastnam.persianblog.ir/

تیمت باخته ؟ قرمزی ؟ مهم نیست فرزند یه دربی دیگه میرسه .
منظورت مث اعتقاد به شانس بود ولی

کفترای پشت بوم ما هم میگن آبیته!
گاهی اوقات، سخت میشه فهمید من چی مینویسم!

رها یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:17 ق.ظ http://freevar1.persianblog.ir

صحبت لازم شدیم! باز چی شده؟ تو که همه چی خوب داشته پیش میرفته.. بد نیست شما البته بیای و در اون همه پست و کامنتی که تگ و منشن میشی یه ابراز وجودی بکنی. وقت بذار بحرفیم یه بار
در ضمن فوتبال بازی رفت و برگشت داره.. کل مجموعه بازی ها باعث صدرنشینی میشه پس اگه گل صد درصدت گل نشد بازم باید تلاش کنی چون نتیه نهایی مهمه!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد