چند ضرب المثل چینی

* احترام به بزرگتر واجب نیست ولی خب...

* وقتی قانون شکنی میکنی دیگه نیا ننویس فلانی قانون شکست

* خوش قولی خیلی خوبه اینو همه میدونن اما سخت هم هست اینو بعضیا نمیدونن

* گاهی چیزایی به چیزایی ربط نداره 

* چه خبر بچه ها؟

* شانس اون چیزی نیست که خوبه. اون چیزی خوبه که توش شانس هم باشه

* اجسام از آنچه که در آیینه میبینید غمگین ترند

اتفاقات...

یه توپ خیلی خوب و بلند از اون سر زمین برام سانتر شد. هیچکس هم مزاحمم نبود. من بودم و دروازه و دروازه بان. بلند شدم و سرم رو میزون کردم و با پیشونی محکم به خط استوای توپ کوبیدم و اومدم پایین. توپ قشنگ رفت سمت دروازه و دروازه بان تکون نخورد...

گاهی توی زندگی فکر می کنی همه چیز سر جای خودشه و قراره کلی اتفاقای خوب بیفته و خودت رو هم آماده کردی و کلی هم نقشه کشیدی و البته هم از روی منطق و فکر عمل کردی.

یه پاس گوشه ی زمین بهم رسید. یه مدافع جلوم بود. معمولاً پاس میدم اینجور مواقع. تصمیم گرفتم به سرعت دریبلش بزنم. توپ رو به صورت کشویی ازش رد کردم و زاویه باز شد. با نوک پای راست محکم به سمت دروازه کوبیدم توپ رو. بازم دروازه بان حرکت خاصی نکرد و فقط دستش رو دراز کرد...

وقتی احساس می کنی همه چیز سر جای خودشه یه دفعه یه اتفاق خیلی معمولی همه ی محاسباتت رو بهم میزنه. مثل دو تا توپی که خورد به تیر دروازه و یکیش تو برگشت شد ضد حمله و گل خوردیم.

درباره ی کلاسیک ها


گاهی پیش می آید هنگام خواندن مقاله ای یا وبلاگی، به نقل قولی یا واژه ای خاص برمی خورم. نقل قولی از یک متفکر یا فیلسوف و یا واژه ای برساخته شده توسط شخصی در یک زمینه ی خاص. معمولاً هم تلاش می شود این نقل قولها در راستای موضوع اصلی بحث وارد متن شده و نقش راهنما و مرجع و محل اتکای منطقی مقاله و نوشته را داشته باشد.

اما تا حالا شده پیش خودمان فکر کنیم ببینیم گذشته از ربط منطقی آن نقل قول/گزاره یا کاربرد آن واژه ی خاص در بحث، چه قدر به صحت و سقم آنها و اینکه در چه زمینه و زمانه ای پدید آمده اند، آگاهی داریم. شاید ذکر این چند مثال پایینی خالی از لطف نباشد.

·        دین افیون توده هاست – کارل مارکس

·        بازی های زبانی – لودویگ ویتگنشتاین

·        سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست – سید حسن مدرس

·        پارادایم – تامس کوون

·        قضیه ی گودل – کورت گودل

·        ذهنیت/ذهن خوانی – بر گرفته از آرای روانکاوان و منتقدان ادبی

·        تز و آنتی تز و سنتز – هگل

·        خدا مرده است – فریدریش نیچه

·        دازاین – مارتین هایدگر

·        اضطراب – ژان پل سارتر و دوستان

·        جامعه ی مدنی – آنتونیو گرامشی

·        لیبیدو – زیگموند فروید

·        ناخودآگاه جمعی – کارل یونگ

·        چرخه ی استبداد و هرج و مرج، جامعه ی کلنگی – محمدعلی همایون کاتوزیان

·        جملات مختلف مکیاولی در کتاب شهریار

و...

ممکن است در یک مقاله حتی به چهار یا پنج عدد از همین مثالهای بالایی ارجاع داده شود. شاید برایتان جالب باشد اگر به متون اصلی این متفکران مراجعه کنید و متن را در بافتار(Context) اصلی خود مطالعه کنید، ممکن است به نتایجی تقریباً برخلاف مقصود و مراد نویسنده ی مقاله برسید. مثلاً هگل در هیچ جای آثار خود به رابطه ی تز و آنتی تز نپرداخته یا اینکه بحث افیون توده ها در آثار اصلی مارکس موجود نیست و جمله ی بالا هنگامیکه در متن اصلی خوانده می شود، نتیجه ای متفاوت را رقم می زند. یا اینکه وقتی کتاب «گفتارها» ی مکیاولی را می خوانیم با شخصی روبرو می شویم که از خیلی از فعالان سیاسی و اجتماعی امروزمان هم دموکرات تر و حتی جمهوری خواه تر است و کاملا نقش مردم را در تعیین سرنوشت خودشان تبیین و اثبات می کند.

شاید بهتر است در گام نخستین، اندکی کلاسیک ها و نوشته های اصلی را بخوانیم و بعد بیاییم در موردش حرف بزنیم. در یک یا چند مقاله ی مختصر و دست چندم، تکلیف چیزی روشن نمی شود و ما ممکن است با برداشتهای سطحی از مسائلی که بایستی تعمق و مطالعه و تلاش بیشتری برای فهمیدن آن داشته باشیم، سردرگم تر هم بشویم و بیشتر به بیماری رمانتی سیسم سیاسی دچار شویم. 

نفرین نامه

ای دو صد لعنت بر کسانی که نمی گذارند آزاد باشیم